به نام خدا

سلام.

بعد از مدتها دوری از دنیای وبلاگ این وبلاگ رو بیشتر برای پرداختن به ترجمه راه انداختم.

برای اولین مطلب یه ترجمه قدیمی از خودم که رو که تو سایت فروغ هست بخونید تا با سبک ترجمه

من بیشتر آشنا بشید تا کارهای جدیدترم رو هم ارائه بدم.

این هم آدرس این مطلب در سایت فروغ :

http://www.forough.net/5th%20Year/Year%2085/101/kambiz.htm

شعر آتش و یخ

 سروده رابرت فراست

ترجمه کامبیز منوچهریان

 

آتش و يخ*

 روايت اول:

 

گويدم مردی كه پايان جهان

هست آتش آشكارا يا نهان

آتشی سوزان و گرم و تاب‌ناك

می‌كشد شعله به روی آب و خاك

چون كه من از آرزوهای خودم

از دل و از قلب شيدای خودم

بس كشيدم محنت و سوز و گداز

سوختم از شعله‌های حرص و آز

خسته و نالان پس از هر جست‌وجو

سوختم در حسرت و در آرزو

 

پس طرفدار همان مردم كه گفت:

اين جهان خواهد شدن با شعله جفت

پس برای بار دوم گر جهان

ره سوی مرگش برد او بی‌گمان

چون كه من دارم ز نفرت آگهی

می شوم لبريز از نفرت گهی

با چنين حالی سرانجام جهان

با تمام زيركان و ابلهان

گر شود ويرانی با يخ چه باك

كافی است اين بر تمام اهل خاك

گر كه دانی كافی از نفرت همی

كی بود نابودی با يخ غمی

عالی و كافی بود اين يخ زدن

ياد داد اين نكته را نفرت به من

 

پس روايت دوم:

 

به قول بعضی از مردم كه می‌گويند:

پايان جهان در آتشی سوزنده خواهد بود

تابنده

و پرشعله

كه دنيا را به كام مرگ خواهد برد

و من چون بس چشيدم از هوس‌هايم

و در اين آتش سوزنده چون گاهی ز هم پاشيد دنيايم

موافق هستم آری با چنين فكری

چنين قولی

و می‌دانم كه دنيا در دل اين آتش و اين شعله خواهد مرد

و دنيا بار ديگر گر به كام مرگ خواهد رفت

در اين فكرم:

چون از نفرت كفايت می‌كند دانستن‌ام، گويم:

كه يخ بستن برای اين جهان نيكو و هم عالی‌ست

كه بس خالی و پوشالی‌ست

و اين كافی‌ست.

 

و اما روايت سوم:

 

بعضی گويند:

جهان در آتش پايان می‌گيرد

و بعضی: در يخ

از چيزی كه از آرزو و هوس چشيده‌ام

با آن‌هايی كه آتش را ترجيح می‌دهند، موافق‌ام

ولی اگر بايد برای بار دوم نابود می‌شد

فكر می‌كنم از نفرت به اندازه‌ی كافی می‌دانم

و با دانستن آن، نابودی با يخ

نيز معركه است

و كافی خواهد بود.