یک هنر
یک هنر
شعر از الیزابت بیشاپ
ترجمه کامبیز منوچهریان
یک هنر
از دست دادن یا به قول ساده : گم کردن،
مشکل نباشد در چنین فنی،
استاد گردیدن.
بسیار اجسامی و افکاری که گم گشتند
چون رفتن آنان ز دست ما،
هرگز نیاورده است در پی اتفاقی بد.
هرروز چیزی را زکف بفکن
یا در کلام دیگری : گم کن.
خود اضطراب چیزهای رفته را آنگه پذیرا باش.
همچون کلیدی گم شده از در،
یا اضطراب ساعتی دلواپس و غمگین به سربردن
از غصه و از بی قراری لحظه ای ناشاد گردیدن،
مشکل نباشد در چنین فنی(در فن گم کردن)
استاد گردیدن.
آنگاه تمرین کن بیاموزی
تا دورتر تا زودتر تا ماوراء هرچه داری گم کنی آری
همچون : مکانها، نامها،
یا جای مخصوصی که می خواهی،
تا مقصدی باشد برایت در سفر کردن
گم کردن اینها برایت فاجعه در پی نخواهد داشت.
اندوه جانسوزی به جان تو نمی افتد از این آزاد گردیدن.
گم کرده ام من ساعتم را،
یادگار مادر خود را،
بنگر که آخر یا یکی مانده به آخر
از سه خانه از سه منزلگه
که من از شوقشان لبریز بودم رفته اند از پیش من
گم کردم آنها را.
مشکل نباشد در چنین فنی
(در فن گم کردن)
استاد گردیدن.
دو شهر را گم کرده ام خوب و بزرگ و شاد
و سرزمین هایی که در چنگال من بودند،
دو رودخانه، نیز یک قاره که هر سه مال من بودند.
گاهی برایشان دلم تنگ است اما
خوب میدانم که اینها فاجعه در پی نخواهد داشت.
حتی تو را از دست دادن،
(با آن صدای سرخوش و شاد و مفرح و اداهایی که بی شک عاشق آنها شود جانم
بی آنکه اغراقی نمایم یا دروغی گفته باشم من)
مشکل نباشد در چنین فنی
(در فن گم کردن)
استاد گردیدن
حتی اگر چون فاجعه باشد
مشکل نباشد در چنین فنی،
استاد گردیدن.