پیری
یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) (زادهٔ ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسانشناس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رمانتیسیسم به شمار میرود.
پدر گوته، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) همراه با خانوادهاش در یک خانه بزرگ در فرانکفورت زندگی میکرد، که آن زمان قسمتی از امپراتوری مقدس روم بود. مادر گوته نیز کاترینا الیزابت گوته (تِکستور سابق) از خانوادههای سرشناس فرانکفورتی بود.
یوهان ولفگانگ در کنار پدرش و معلم خصوصیاش بسیاری از معلومات را، از جمله زبانهای لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری فرا گرفت.
او بین سالهای ۱۷۶۵-۱۷۶۸ در لایپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت و در آنجا به اشعار کریستین فورشتگوت گلرت علاقه پیدا کرد. پس از سال ۱۷۶۸، گوته به زادگاهاش بازگشت و مدتی نیز در دارمشتات بود.

گوته پس از اینکه تعدادی از آثار بزرگش را به پایان رساند، سال ۱۷۷۵ به وایمار رفت و در آنجا بین سالهای ۱۷۷۶-۱۷۸۶ (یعنی حدود ۱۰ سال) وزیر حکومت شد. سپس او تا سال ۱۷۸۸ به ایتالیا رفت و در آنجا به تحصیل هنر و مجسمهسازی باستانی پرداخت. او خود را از جمله با کارهای میکل آنژ و رافائل مشغول کرد.

سال ۱۷۸۸، گوته به وایمار بازگشت و تقریباً باقی عمرش را در آنجا گذرانید، هرچند که زندگی او در آنجا با جنگهای ناپلئونی روبهرو شد. گوته در وایمار به تحصیل زبانهای فارسی و عربی و همچنین قرآن پرداخت و شیفته اشعار حافظ شد.
پس از مرگ همسر گوته کریستیان سال ۱۸۱۶، خود او نیز پس از ۶ سال بر اثر عفونت ریوی در شهر وایمار درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. گفته میشود آخرین گفتهٔ شاعر پیش از مرگش، نور بیشتر (آلمانی: Mehr Licht) بود.
آثار
- ورتر
- فاوست
- اگمونت
- نغمههای رومی
- دیوان غربی-شرقی (تقدیم به حافظ شیرازی)
- سفرنامه ایتالیا
- تئوری رنگها (علوم طبیعی)
http://bashgah.net/fa/category/show/61402
|
| |||||||
|
پیری
شعری از یوهان ولفگانگ فون گوته
ترجمه در سه روایت از کامبیز منوچهریان
روایت اول :
پیری ز راه می رسد و می زند به در
اما درون خانه ندارد زکس خبر
در را کسی گشوده نسازد برای او
انگار نیست داخل آن خانه جای او
اما هنوز پشت در او ایستاده است
گرچه کسی به آمدنش دل نداده است
دیگر ادب نگاه ندارد در این زمان
او قفل را شکسته و بردارد از میان
خیلی سریع داخل آن خانه می شود
گویی که عضوخانه و کاشانه می شود
فریاد می کشند همه ساکنان آن:
خوب است و دلرباست سراسر نشان آن!!!
روایت دوم :
پیری دیگر صبور نمی ماند
وقتی برای مدتی به در می کوبد
ولی کسی نمی گوید : بفرمایید داخل، لطفا
و باز هم از در دور نمی شود
قفل را باز می کند
و با سرعت داخل می شود
و آنها فریاد می زنند : به راستی خوب است!!!
روایت سوم:
دگر صبری ندارد موسم پیری و می ماند
کنار خانه و می کوبد او پیوسته روی در
کسی اما برایش در نمی خواهد که بگشاید
و او از روی در پس قفل بردارد
و داخل می شود آنگه به سرعت او در آن خانه
و اهل خانه می بینند : او آید
و می گویند : بس خوب است!!!
پ.ن : سایت لیچار آغاز به کار کرد. منتظر مطالب شما برای شماره بعد هستیم.